نــا گــفـــته هـا ...

وقتشه که با خدا آشتی کنیم!

 

تا حالا فکر کردید که یه آدم معمولی چقدر میتونه به خدا نزدیک بشه ؟؟

خیلی زیاد ...

این یه حرف ناگفته است که مردم ما فکر میکنن که غیر ممکنه ...

مثلا شاید فکر کنید که :بابا این چه حرفیه که میزنی مگر ما میتونیم ؟؟؟ اگر هم بخوایم باید از خیلی چیزها تو دنیا بزنیم تا یکم به خدا نزدیک بشیم.

من میگم که این یه کار آسونه. چه بسا که خیل عظیمی از عرفا و بزرگان ما هم با همچین تمریناتی به مقامات بالایی رسیدن.

من اینجا میخوام که یکی از اون تمرین ها رو که خیلی هم سفارش شده بگم...

ادامه مطلب

نوشته شده در  یک شنبه 25 دی 1390برچسب:ناگفته ها ,ساعت 11:42 قبل از ظهر  توسط علیـــرضا 

 

رابطه دختــر و پســر

 

شمایی که الان یه دفعه نگات به این تیتر جذّاب افتاد و کنجکاو شدی ببینی که این پست درباره ی چیه و چی میخواد بگه! اگه فکر می کنی که رابطت با جنس مخالفت ضرری به زندگی الان و آیندت نمیزنه، بهتره یه نگاهی به این پست بندازی تا شاید نظرت کمی عوض بشه!! اینم بدونکه قضیه رو کاملاً خودمونی و دورهمی نوشتم نه از سر دین و احکام و این قضایا! قول قـــول! اگر که اینجور نبود آخر پست برام فحش بنویس...    باشه؟!

 

و امــّـا قضیه ی رابطه دختــر و پســر

توی این بخش می خوام از یه دید کلی به این قضیه نگاه کنم و چند اثر بد این رابطه ها رو توی زندگی آیندمون بیان کنم. بازم تاکید می کنم کاملا عقلانی و خودمونی، نه از سر دین و احکام... 

 

ادامه مطلب

نوشته شده در  چهار شنبه 10 خرداد 1387برچسب:رابطه ی دختر و پسر,ناگفته ها,عشق,رابطه,دختر و پسر,رابطه,عشق واقعی,چندنگفته,رابطه عشقی,,ساعت 8:8 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

 درد     ،   نوشت    ...

سلام بچه ها !

نمیدونم از کجا شروع کنم؟!

من تا یک ماه دیگه به اینترنت نمیام ...و مطالبم به روز نمیشه!

 نه شارژ ADSL م تموم شده ... نه لپ تاپم خرابه ! و یا هر علت دیگه ای که فکرش رو بکنید.

من به خاطر این که خیلی کم وقت میکنم به اینترنت سر بزنم، وقتی یه وقتی پیدا می کنم، طولانی میشینم. شاید 3 یا 4 ساعت!!! و همه ی کارای عقب موندم رو انجام میدم.

دیشب من یه فرصت پیدا کردم برای وصل شدن به نت. ساعت 10 نشستم و 2 و 30 دقیقه ی نصف شب بلند شدم...

امـــــــــروز نمــــاز صبـــــحم قضا شد ...

 یه غم بزرگی نشسته توی سینم. خیلی دارم اذیت میشم... میدونید چرا؟ آخه من خیر سَرَم با نوشته هام سعی می کنم خیلی ها رو با خدا آشتی بدم، ولی ... امروز خودم برای یکم خواب بیشتر، با خدا قهــــر کــــردم!

هرچند قهر من با خدا (نه خدا با من) چند ساعت بیشتر طول نکشید، ولی یک لحظش هم یه عمر میگذره برای آدم...

مـــــن خودم رو تنبیه کردم که تا 1 ماه به اینترنت سر نزنم ! و نخواهم زد ان شاالله... سیم کابل رو هم دادم به داداشم و بهش گفتم تا 1 ماه دیگه به من تحویل نده ...

چقدر خوبه که آدما توی همچین موقعیاتی بیان و خودشون رو با چیزایی که دوست دارن محروم کنن. اونوقته که ثابت می کنیم که : « ...

یه جورایی یه مطلب دیگه مثل مطالب دیگم توی ادامه مطلب...

حتما نظرتون رو دربارش بگید!!

ادامه مطلب

نوشته شده در  دو شنبه 25 دی 1386برچسب:دردنوشت,ناگفته ها,نماز صبح,چند نگفته,,ساعت 2:37 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

  توی خیابون تصادف میشه. دو طرف میان پایین. طرف اول قبل از هر صحبتی و نگاهی بدون قضاوت هرچی بد و بیراهه  نثار طرف دیگه می کنه! و طرف دوم هم چند تا روش میذاره و به طرف اول تحویل میده! و همینطور ادامه پیدا می کنه... کلی ترافیک میشه؛ حرمت دو طرف شکسته میشه و فضای اون منطقه جو بدی به خودش میگیره و هزارتا اتفاق ناخوشایند دیگه که اعصاب همه رو خورد می کنه می افته ... فقط و فقط به خاطر یه تصادف کوچیک (یا حتی یکم بیشتر).

آخه چی میشه   ........

ادامه مطلب

نوشته شده در  جمعه 1 فروردين 0برچسب:خوشرویی,ناگفته ها,چند نگفته,,ساعت 11:41 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 
صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 7 صفحه بعد