نــا گــفـــته هـا ...

وقتشه که با خدا آشتی کنیم!

 درد     ،   نوشت    ...

سلام بچه ها !

نمیدونم از کجا شروع کنم؟!

من تا یک ماه دیگه به اینترنت نمیام ...و مطالبم به روز نمیشه!

 نه شارژ ADSL م تموم شده ... نه لپ تاپم خرابه ! و یا هر علت دیگه ای که فکرش رو بکنید.

من به خاطر این که خیلی کم وقت میکنم به اینترنت سر بزنم، وقتی یه وقتی پیدا می کنم، طولانی میشینم. شاید 3 یا 4 ساعت!!! و همه ی کارای عقب موندم رو انجام میدم.

دیشب من یه فرصت پیدا کردم برای وصل شدن به نت. ساعت 10 نشستم و 2 و 30 دقیقه ی نصف شب بلند شدم...

امـــــــــروز نمــــاز صبـــــحم قضا شد ...

 یه غم بزرگی نشسته توی سینم. خیلی دارم اذیت میشم... میدونید چرا؟ آخه من خیر سَرَم با نوشته هام سعی می کنم خیلی ها رو با خدا آشتی بدم، ولی ... امروز خودم برای یکم خواب بیشتر، با خدا قهــــر کــــردم!

هرچند قهر من با خدا (نه خدا با من) چند ساعت بیشتر طول نکشید، ولی یک لحظش هم یه عمر میگذره برای آدم...

مـــــن خودم رو تنبیه کردم که تا 1 ماه به اینترنت سر نزنم ! و نخواهم زد ان شاالله... سیم کابل رو هم دادم به داداشم و بهش گفتم تا 1 ماه دیگه به من تحویل نده ...

چقدر خوبه که آدما توی همچین موقعیاتی بیان و خودشون رو با چیزایی که دوست دارن محروم کنن. اونوقته که ثابت می کنیم که : « ...

یه جورایی یه مطلب دیگه مثل مطالب دیگم توی ادامه مطلب...

حتما نظرتون رو دربارش بگید!!

ادامه مطلب

نوشته شده در  دو شنبه 25 دی 1386برچسب:دردنوشت,ناگفته ها,نماز صبح,چند نگفته,,ساعت 2:37 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد